هنر انسانی از قبل با هوش مصنوعی بسیار مشترک است


با وجود اینکه انسان ساخته شده است، به راحتی می توان از هوش مصنوعی به دلیل اینکه اساساً غیرانسانی است انتقاد کرد که توسط انسان آموزش داده شده و توسط انسان تبلیغ می شود. ادعای اینکه مدل‌های هوش مصنوعی مانند ChatGPT و DALL-E جایگزین هنری خلق شده توسط مردم خواهند شد، به معنای نادیده گرفتن ویژگی‌های غیرقابل وصف لمس انسانی و نقص‌های مهم این مدل‌ها است – یا این‌طور می‌گویند هنرمندان و نویسندگان.

آنها درست می گویند که هوش مصنوعی کاملاً در مرحله جایگزینی کامل خلاقیت انسان نیست – این هوش مصنوعی مغرضانه و نادرست است و در مزخرفات بدون محتوا خوب است. شبیه سازی خروجی دلخواه را ارائه می دهد اما به تنهایی نمی توان به آن اعتماد کرد. اما توجه به شکست های هوش مصنوعی اراده توسعه دهندگان آن برای غلبه بر آنها را دست کم می گیرد. و این واقعیت را نادیده می گیرد که این الگوریتم ها دقیقاً می توانند فرآیند خلاقیت را تقلید کنند زیرا خلاقیت انسان از بسیاری جهات به همان اندازه الگوریتمی است که مدل های هوش مصنوعی که به دنبال عملکرد بهتر از آن هستند.

نویسندگان و هنرمندان هنر خود را با تقلید، تکرار، و ادغام آثار دیگران تقویت می‌کنند – کهن الگوها و ریتم‌هایی را که انسان‌ها و ماشین‌ها به‌طور یکسان به عنوان تله‌های هنر می‌شناسند، تثبیت می‌کنند. مانند مدل‌های هوش مصنوعی، ما بهترین کلمه بعدی، ضربه قلم، زاویه دوربین یا نت موسیقی را بر اساس کارهای قبلی «پیش‌بینی» می‌کنیم. ما انتخاب‌های خود را با ارزش‌ها و تعصب‌ها می‌سنجیم. ما دوره را با استفاده از بازخورد نزدیک به اثر مورد نظر تصحیح می کنیم. و با هر تکرار این فرآیند، توانایی ما برای اجرای دقیق تر دستورات خلاقانه بهبود می یابد. جذابیت فرضی مدل‌های هوش مصنوعی این است که می‌توانند این کار را در مقیاس و بر اساس تقاضا انجام دهند، که از مجموعه عظیمی از نمونه‌ها و بازخوردها استخراج می‌شود.

اینکه آیا یک مدل هوش مصنوعی روزی یک شاهکار خلق خواهد کرد، به غیرقابل تشخیص واقعی دست خواهد یافت یا تبدیل به یک مدل واقعی خواهد شد. deus ex machina یک نکته قابل بحث است در ارزش اسمی، هم انسان ها و هم ماشین ها نوعی از هنر را خلق می کنند.

اما این سؤالات در مورد توانایی، از مسائلی که فناوری‌ها با هر پیشرفتی به وجود می‌آورند، منحرف می‌شود: اگر نتایج نهایی معادل باشند، آیا ما برای شی بیش از سازنده آن ارزش قائل می‌شویم؟ یا در این صورت برای هنرمند با تمام انسانیت آشفته اش ارزش قائل هستیم؟ و میل به از بین بردن آن بشریت در مورد هدف درک شده از هنر و خلقت که به ما فروخته می شود، چه چیزی را آشکار می کند؟

برخی از جوامع آنلاین در حال حاضر کیفیت های تکراری هنر را با استفاده از الگویابی به عنوان یک رسانه خلاق – یعنی از طریق “وب بافی” به نمایش می گذارند. وب‌بافی که به عنوان مقایسه‌ای نیز شناخته می‌شود، ژانری از پست‌های Tumblr است که گزیده‌ها و تصاویر را حول یک موضوع مرکزی در کنار هم قرار می‌دهد. در میان گذرگاه‌های کافکا، آیات ریچارد سیکن، نقاشی‌های رنسانس، عکاسی خیابانی، و اشعار میتسکی، اسکرین‌شات‌هایی از TikToks، توییت‌ها و عکس‌های فیلم وجود دارند. این مجموعه‌های زودگذر دیجیتال اغلب حول محورهای اشتیاق، بیگانگی، و صمیمیت – حالات فراگیر زندگی آنلاین – منسجم می‌شوند.

یکی از پست‌های کاربر Tumblr @ohevoyev به مینوتور اسطوره‌های یونانی اختصاص داده شده است که به داستان کوتاه بورخس با نقاشی‌ها، مصراع‌ها و تصویری از مکالمه‌ای می‌پیوندد که تمام خط را در بر می‌گیرد: «ظالمانه کودک نفرین‌شده بودن» که والدینش «استفاده می‌کنند». نفرین از دست دادن عشق به تو.» یکی دیگر چندین کاربر دارد که گزیده‌های چندرسانه‌ای را در یک مراقبه گسترده درباره دلتنگی مشارکت می‌دهند. وب بافی کلاژ کاربر رسانه های اجتماعی است: بوم پست ترتیبات هنری کنجکاوها و جواهرات آنلاین را در کنار هم نگه می دارد و نظم را در دریایی از محتوا پیدا می کند.